سال نوی خود را چگونه آغاز کردید؟
شبیه موضوع انشاهای بچگیامون شد :)) ولی بیاین ببینیم سال نو اصلا چیه، و از طرفی به چی میگن آغاز کردن، تا بعد شاید انشامون رو هم نوشتیم!
نو بودن و آغاز کردن هردو از یک مبدا فرضی صحبت میکنن. مبدای که سالها پیش، بر طبق داستانها و اسطورههای جغرافیایی فرض شده. مثلا اجداد ما ایرانیها، اول بهار رو سال نو درنظر گرفتن؛ اجداد اروپاییها، بخاطر داستانهای متفاوتشون (سالگرد تولد #جیزز)، اوایل زمستون، و چینیها به همین ترتیب روز متفاوتی رو….
اما از نگاهی کیهانی، همهی این روزها و همهی این معنیپردازیها، صرفا نشانگذاری یک زاویهی خاص در چرخش زمین به دور خورشیده.
همینطور وقتی میگیم “من بیستم مهرماه امسال ۳۰ سالم تمام میشه و وارد ۳۱ سالگی میشم”، داریم از یک مبدا فرضی (مبدا نفس کشیدن فیزیولوژیکیِ من) صحبت میکنیم…
من اما میخوام داستان به نظر خودم قشنگتری رو باهاتون به اشتراک بذارم:
بومیان استرالیایی، بیش از دنیای بیرون (چرخش کائنات یا زیست فیزیکی)، به دنیای درونشون توجه دارن! اونا روز خاصی رو برای موارد بالا-گفته-شده جشن نمیگیرن! به جاش وقتی جشن میگیرن که یکی از افراد قبیله، به آگاهیای فراتر از قبلِ خودش رسیده باشه 🙂
زیبا نیست؟ با این حساب شما چند سالتونه؟ لطفا سختگیرانه حساب کنید و دقیق..
بگذریم…
اگر بخوایم با سال نوی طبق توافق جمعی خودمون صحبت کنیم، سال نو مقارن میشه با اول بهار، زنده/بیدار شدن طبیعت، آفرینشگری کائنات بعد از کمال نابودگریش، فصل جفتگیری گربهها، فصل حساسیت خیلیامون به گردهی گیاهان، و خیلی چیزای دیگه…
خیلی از این خیلی چیزا رو کار ندارم. و حتی در این بخش هم با بیرون از “من” کار ندارم. به یک نکته از ترکیبی از مطالب بالا اکتفا میکنم…
مگه سال نوی ما مقارن با تازگی و بیداری و زنده شدن نیست؟ بیایم تازه بشیم. بیدار بشیم. #زنده بشیم و فقط زندگی نکنیم!
من خودم برای این هدف، هر سال اول بهار و اول مهر (ماه تولدم)، سعی میکنم بنیانهای تفکراتم، ارزشهام، چیزایی که برام مهم هستن، عاداتم، آدمهای اطرافم و خیلی از درونیات و بیرونیاتم رو مرور بکنم. تازه بکنم. تا بیدار بشم و زنده…
این از من 🙂
شما سال نوی خودتون رو چگونه آغاز کردین؟
