در باب تجربه‌ی تنهایی…

صفحه اصلی » در باب تجربه‌ی تنهایی…

در باب تجربه‌ی #تنهایی…

(هشدار: این پست حاوی تعداد زیادی سوال است!)

کافه شلوغ شده بود و سر و صدای زیادی از میزهای مجاور به پا شده بود. با کلافگی از جاش بلند شد و سیگارش رو برداشت تا بره بیرون از اون فضای متشنج پکی به سیگارش بزنه و تنش رو از خودش دور کنه…

در حال سیگار کشیدن نگاه دوباره‌ای به داخل کافه انداخت:

چهارتا دختر و پسر که داشتن با هم بوردگیم بازی می‌کردن، یه کاپل که گوشه‌ای از کافه رو برای گپ صمیمانه و بوسه‌های گه‌گاه انتخاب کرده بودن، یه دختر تنها که مثل خودش سر یه میز نشسته بود و روی میزش فقط کتاب و فنجون قهوه بود، باز چند تا دختر و پسر که پشت میز اشتراکی کافه نشسته بودن و احتمالا دانشجو بودن چون ظاهرا داشتن درس می‌خوندن، و ….

فکر کرد “این تنش مال خودمه! ربطی به کافه نداره!”

گاهی پیش میاد که تنها (با کیف و کتابم) به کافه میرم و یه me time به خودم میدم. توی اون می‌تایم، اصولا سه تا کار می‌کنم: کتاب می‌خونم، فکرمی‌کنم/می‌نویسم و نگاه می‌کنم!

توی یکی از این نگاه کردنای می‌تایمی صحنه‌های پیوسته‌ای دیدم و سعی کردم اینجوری که توی پاراگراف قبل نوشتم ثبتش کنم….

ترجیح میدم تصور کنم “او”یی که توی اون پاراگراف توصیفش کردم دچار “تنهایی” بود..

ما همه‌مون در لحظاتی از زندگی احساس تنهایی داشتیم و می‌تونیم درک بکنیم که شلوغی کافه چقدر می‌تونه برای کسی که در جمع‌ه و دلش جای دیگری‌ست خفه‌کننده باشه!

نمی‌خوام حرفای فلسفی و اگزیستانسیالیستی بزنم! یه کم همین تجارب دم دستی خودمون رو نگاه کنیم و بریم پی کارمون:

تا حالا شده که در شرایطی یکسان، در دو زمان مختلف، دو تا تجربه‌ی کاملا متفاوت داشته باشین؟ مثلا من نسبتا زیاد میرم کافه. در دو روز مختلف، در ساعاتی یکسان، در کافه‌ای یکسان، سر میزی یکسان، با سفارشی یکسان (امریکانو دبل)، حتی در حال خوندن کتابی یکسان، یک‌بار هیجان فهمیدن مطلبی جدید درمورد خودم رو زیستم و یک‌بار دیگه غم تلخ تنهایی رو!

چی میشه که این حجم تفاوت پیش میاد؟

آیا میشه جلوی اون حس تلخ رو گرفت؟

آیا لزوما خوبه که جلوی اون حس تلخ رو بگیرم؟

باید چه رفتار متفاوتی می‌داشتم که اون احساس بهم دست نمیداد؟

چطور باید متوجه میشدم که امروز قراره اون هیجان هفته‌ی گذشته رو نداشته باشم؟

چقدر حجم ندانسته‌هامون نسبت به خودمون زیاده و چقدر یک سری نیازهای اساسی‌مون رو کم‌ارزش می‌کنیم تا نبینیمشون…..!

اگه ببینیمشون مسئولیت رفع نیازمون رو کجای دلمون بذاریم؟

اگه ببینیمشون و توان رفعشون رو نداشته باشیم چی؟

اگه این سوال بالایی رو پرسیدم که مسئولیت‌م رو پس بزنم چی؟

اگه…….

به بالا بروید